استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{۴۷}

جین و بسته بودن به تخت ..
سارا:اومممم آخر خودتو تسلیم کردی .‌
جین:تسلیم نه معامله ..
سارا:حالا تو هر اسمی براش میخوای بزار ..
جین:چرا؟
سارا:چرا چی؟
جین:چرا نمیری بگی منو بردی؟
سارا:میخوام یه کار متفاوت کنم ..
جین:هومممم مثلا چی؟
سارا:اول باید تلافی کارایی و که کردی رو بدی بعد میریم سراغ کار اصلی
جین:هع مثلا میخوای چیکار کنی؟زجر کشم‌کنی؟فک میکنی من ..
سارا:من فکر نمی‌کنم،  عمل میکنم بدون فکر*پوزخند*
جین:پس بخاطر همونه که همیشه عقبی *پوزخند*
سارا پوزخند رو لبش ماسید و عصبی شد ، واقعا حرفی که نباید میگفت میگفت گفته بود ‌..
سارا:به نظرت وقتی تیکه تیکه‌ی بدنت و بفرستم برای دوستات ناراحت میشن؟
جین چیزی نگفت و چشماو بست
سارا:جک خبری نبود؟
جین:نه قربان ..
سارا:پس شروع کن ..
جک:چشم ..
جین:/
نمیدونستم میخواد چیکار کنه ، درسته به بچه ها گفته بودم که نیاین اینجا ولی میدونم اونا سرتق تر از این حرفاست ، امیدوارم به حرفم گوش بدن ..
جین:راستی .‌.
سارا:بله؟
جین:بچه چی؟
سارا:وقتی بیان دنبالش میدم بهشون
جین:از کجا بدونم که داری راستی میگی؟
سارا:مگه معامله نکردیم؟من هیچ وقت زیر قرارم نمیزنم ..
جین:امیدوا ... اخخخخخخ
جک سرنگ مواد و کرد تو گردن جین و مواد و به بدنش تزریق کرد ..
معلوم نبود چه موادی بود که بعد یک دقیقه جاش کبود شد .‌
جین کم کم داشت سرش گیج میرفت و درد می‌گرفت ...
جک بعد از تزریق چاقوی جراحی رو برداشت و قسمت پایینی گوش (نمیدونن اسمش چی بود، هم ن قسمت نرم گوش)جین و برید ..
جین از درد چشماشو محکم به هم فشردم و یه جیغ خفه ای کشید
سارا:واوووو عجب صدای سکسی داریا
جین از دردش نمیدونست چیزی بگه .. دست و پاهاشو با دستبند به تخت بسته بودن ، سرشو با بندی زخیم به تخت قفل کرده بودن، نمیتونست یه سانت هم تکون بخوره
سارا:با این صدایی که داری هر دختری عاشقت میشه*خنده بلند* دوست دارم بازم این صدا رو بشنوم ..
..
۱۴۰۲/۱/۱۱
دیدگاه ها (۷)

۱۴۰۲/۱/۱۱

استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{۴۸}

استاد ماهر(دکتر قلب من) [فصل دوم] p[46]

۱۴۰۲/۱/۱۱

رمان زندگی با خنده (قهر بودن کوکی )صبح که بیدار شدم گردنم مث...

زندگی با خنده ( نقشه)سارا: نقشت چیه؟نگار: باید بزاریم جیمین ...

زندگی با خنده (ادامه مسافرت با خنگولا)با درسا به سمت ماشین ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط